ترانه اي از سياوش كسرائي
كنار چشمهای بوديم در خواب
تو با جامی ربودی ماه از آب
چو نوشيديم از آن جام گوارا
تو نيلوفر شدی من اشك مهتاب
مرا گفتی كه دل دريا كن ای دوست
همه دريا از آن ما كن ای دوست
دلم دريا شد اينك در كنارت
مكش دريا به خون پروا كن ای دوست
من و تو ساقه يك ريشه هستيم
نهال نازك يك بيشه هستيم
جدائی مان چه بار آورد؟ بنگر!
شكسته از دم يك تيشه هستيم
تن بيشه پر از مهتابه امشب
پلنگ كوه ها در خوابه امشب
به هر شاخی دلی سامان گرفته
دل من در برم بيتابه امشب
ز داغ لالهها، خونه دل من
گلستون شهيدونه دل من
نداره ره به آبادي، رفيقون
بيابون در بيابونه دل من
چرا با باغ، اين بيداد رفتهاست؟
بهاری نغمهها، از ياد رفتهاست؟
چرا ای بلبلان مانده خاموش
اميد گل شدن، بر باد رفتهاست؟