--> پيرتاک <body><script type="text/javascript"> function setAttributeOnload(object, attribute, val) { if(window.addEventListener) { window.addEventListener('load', function(){ object[attribute] = val; }, false); } else { window.attachEvent('onload', function(){ object[attribute] = val; }); } } </script> <div id="navbar-iframe-container"></div> <script type="text/javascript" src="https://apis.google.com/js/platform.js"></script> <script type="text/javascript"> gapi.load("gapi.iframes:gapi.iframes.style.bubble", function() { if (gapi.iframes && gapi.iframes.getContext) { gapi.iframes.getContext().openChild({ url: 'https://www.blogger.com/navbar.g?targetBlogID\x3d5111494\x26blogName\x3d%D9%BE%D9%8A%D8%B1%D8%AA%D8%A7%D9%83\x26publishMode\x3dPUBLISH_MODE_BLOGSPOT\x26navbarType\x3dBLUE\x26layoutType\x3dCLASSIC\x26searchRoot\x3dhttps://pirtaak.blogspot.com/search\x26blogLocale\x3den_US\x26v\x3d2\x26homepageUrl\x3dhttp://pirtaak.blogspot.com/\x26vt\x3d5577119561592704537', where: document.getElementById("navbar-iframe-container"), id: "navbar-iframe" }); } }); </script>

پيرتاک

دوستان:

آرشيو

گويا
BBC
******* Comments********** ****
 



Monday, September 01, 2003

برهان قاطع

اگه به يه پسر بچه’ 2-3 ساله تپل مپل شيطون بر بخوريد كه موهاي بلندش مث گيس دختراست اولين شوخي كه به نظرتون مي رسه چيه؟ فكر مي كنيد اگه ازش بپرسيد "كوچولو, بگو ببينم تو پسري يا دختر؟" اون چه فكري مي كنه و چي جواب مي ده؟ اين دقيقاً سئوالي بود كه من مجبور بودم مرتب جواب بدم. نمي دونم كدوم خدا نشناسي كشف كرده بود كه من به اين سئوال خيلي حساسم و اگه اون به من القا كنه كه تنها يك جواب كوتاه "پسرم" قانعش نكرده من مجبورم به برهان قاطع و نشون دادن سند متوصل بشم. راستش براي دفاع از حيثيت پسريم از هيچ كس هم رودروايس نداشتم. كار به جايي رسيده بود كه مثلاً من داشتم تو كوچه بازي مي كردم و يه خانم رهگذر كه مسلماً آوازه’ من و قضيه پسر بودنم رو شنيده بود هوس مي كرد يكم تفريح كنه, و همون سئول معروف رو مي پرسيد و من هم در طرفه العيني همون سند معروف رو رو مي كردم. خلاصه كلي شهرت كسب كرده بودم تو محل. تا اينكه يشب رفته بوديم مهموني كه ظاهراً خيلي هم رسمي بود. فكر كنم شيريني خورون يا عقد بندون يا يه چيزي تو اين مايه ها. خلاصه من داشتم به كار خودم كه همون شيظوني بود مي رسيدم كه يكي از مهمونا كه يه آقاي جا افتاده و متشخصي بود هوس كرد با اين كوچولوي شيطون يه شوخي بكنه. تا سئوال رو پرسيد من ترجيح دادم وقت خودم رو با جواباي احمقانه تلف نكنم و مستقيم رفتم سر اصل مطلب. حالا من وسط مجلس ايستادم و همه دارن منو نگاه مي كنن و من با جديت فراوان دارم تلاش مي كنم دوبندم رو باز كنم و اون بنده’ خدا هم با خواهش و تمنا كه آقا من قبول كردم لازم نيست مدرك نشون بدي. خودتون رو بذارين جاي بقيه’ مهمونا, از زور خنده كسي توان بلند شدن و خاتمه دادن به داستان رو نداشت و اون پير مرد هم در بين هياهو و خنده’ ملت التماس مي كرد كه قبوله قبوله. و اون آخرين باري بود كه من با همه راجع به اين داستان اتمام حجت كردم.

Pirtaak  ||  9:49 PM