--> پيرتاک <body><script type="text/javascript"> function setAttributeOnload(object, attribute, val) { if(window.addEventListener) { window.addEventListener('load', function(){ object[attribute] = val; }, false); } else { window.attachEvent('onload', function(){ object[attribute] = val; }); } } </script> <div id="navbar-iframe-container"></div> <script type="text/javascript" src="https://apis.google.com/js/platform.js"></script> <script type="text/javascript"> gapi.load("gapi.iframes:gapi.iframes.style.bubble", function() { if (gapi.iframes && gapi.iframes.getContext) { gapi.iframes.getContext().openChild({ url: 'https://www.blogger.com/navbar.g?targetBlogID\x3d5111494\x26blogName\x3d%D9%BE%D9%8A%D8%B1%D8%AA%D8%A7%D9%83\x26publishMode\x3dPUBLISH_MODE_BLOGSPOT\x26navbarType\x3dBLUE\x26layoutType\x3dCLASSIC\x26searchRoot\x3dhttps://pirtaak.blogspot.com/search\x26blogLocale\x3den_US\x26v\x3d2\x26homepageUrl\x3dhttp://pirtaak.blogspot.com/\x26vt\x3d5577119561592704537', where: document.getElementById("navbar-iframe-container"), id: "navbar-iframe" }); } }); </script>

پيرتاک

دوستان:

آرشيو

گويا
BBC
******* Comments********** ****
 



Thursday, September 04, 2003

دستان

تاحالا پيش اومده كه يه موسيقي رو گوش بدين و شعر و آواز و موسيقي با وجودتون دربياميزه و احساس كنيد الان شما هم پيش شاعر نشستين و اركستر و خواننده همه اونجان. شاعر افكار شما رو به كلام, خواننده به آواز و اركستر هم اونو به پرواز در آوردن. يبار ديگه از اول گوش دل ميسپاريد به آواز, بار سوم و ... سيري نداريد. يه روز من 12 ساعت به نوار دستان گوش دادم:

از در درآمدی و من از خود به درشدم ..... گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم
گوشم به راه تا که خبر میدهد ز دوست .... صاحب خبر بیامد و من بی خبر شدم
چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب ..... مهرم به جان رسید و به عیوق برشدم
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق ..... ساکن شود بدیدم و مشتاق تر شدم
دستم نداد قوت رفتن به پیش یار ..... چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم
تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم ..... از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم
من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت ..... کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم
بیزارم از وفای تو یک روز و یک زمان ..... مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم
او را خود التفات نبودش به صید من ..... من خویشتن اسیر کمند نظر شدم
گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد ..... اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم

ميگن مقصود سعدي اغلب عشق زميني بوده و اون بي تكلف و بي ريا براي عشق مادي سروده و الحق هم كه سنگ تموم گذاشته. هيچكس به زيبايي و بي تكلفي و سادگي سعدي عشق رو توصيف نكرده. وقتي اين غزل رو مي خوني يا به صداي شجريان كه با باله’ آواز, كلمات رو به پرواز در مي آره و دست تو رو مي گيره و به معراج مي بره گوش ميدي, احساس مي كني يك نواي جادويي داره لطيف ترين و عميق ترين لايه هاي احساسي تو رو به غليان در مي آره و تو رو توي آينه’ يك چشمه’ زلال به خودت نشون ميده.
حتي اگه بنا باشه يه روز كسي عارف بشه و غرقه در عشق الهي كه درجه ايه متعالي, حتماً بايد تجربه’ عشق زميني رو داشته باشه. مث پيش نياز گذروندن توي درساست كه اگه تو نگذرونده باشي نمي توني درساي بالاتر رو بگيري. اين غزل به زيبايي همين مطلب رو ادا مي كنه اونجايي كه ميگه: "من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت ..... کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم". سعدي معتقده كه آدمي در اين دنياي بزرگ ذره اي بيش نيست با عمري بسيار محدود و فقط بواسطه’ مهر دوست ميتونه اوج بگيره و جاودان بشه "چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب ..... مهرم به جان رسید و به عیوق برشدم". اون هيچ هراسي از غم هجران نداره و بي محابا به استقبالش ميره اونجايي كه زردي و ضعف جسمي ناشي از هجران را به زر شدن تشبيه ميكنه: "گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد ..... اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم". و اما:
"گوشم به راه تا که خبر میدهد ز دوست .... صاحب خبر بیامد و من بی خبر شدم"

Pirtaak  ||  8:07 PM