ديشب رفتم خواستگاري٬
مژده بده ، مژده بده ، يار پسنديد مرا
سايه او گشتم و او برد به خورشيد مرا
جان دل و ديده منم ، گريه خنديده منم
يار پسنديده منم ، يار پسنديد مرا
کعبه منم ، قبله منم ، سوی من آريد نماز
کان صنم قبله نما خم شد و بوسيد مرا
پرتو ديدار خوشش تافته در ديده من
آينه در آينه شد : ديدمش و ديد مرا
آينه خورشيد شود پيش رخ روشن او
تاب نظر خواه و ببين کاينه تابيد مرا
گوهر گم بوده نگر تافته بر فرق فلک
گوهری خوب نظر آمد و سنجيد مرا
نور چو فواره زند بوسه بر اين باره زند
رشک سليمان نگر و غيرت جمشيد مرا
هر سحر از کاخ کرم چون که فرو می نگرم
بانگ لک الحمد رسد از مه و ناهيد مرا
چون سر زلفش نکشم سر ز هوای رخ او
باش که صد صبح دمد زين شب اميد مرا
پرتو بی پيرهنم ، جان رها کرده تنم
تا نشوم سايه خود باز نبينيد مرا
(مولانا)
پ.ن. از تمامي دوستاني که اظهار لطف فرمودن صميمانه سپاسگزاري مي کنم.