جمله سازي
کلمات روي زبونم نشستن و دارن به هم نگاه مي کنن. همه منتظرن که «سلام» اول از همه بپره پايين. «سلام» تمام بدنش داره مي لرزه٬ جرات تکون خوردن نداره. «من» از هميشه کوچکتر شده و خودشو اون پشت مشتا قايم کرده. «عاشق» داره بي تابي مي کنه و با ايني که مي دونه هنوز نوبتش نرسيده به زور داره خودشو مي ندازه جلو. «تو» با صلابت و وقار نشسته و اوضا رو تحت کنترول داره. اين وسط «هستم» ديگه داره به يه سايه تبديل مي شه. اوه نه!!! بخار شد. اين جمله فعل نداره.