(با اجازه, شازده ايرج ميرزا)
علي بوگندو
داشت عباسقلي خان پسري / پسر بي ادب و بي هنري
اسم او بود علي بوگندو / تحفه اي بود ميان اردو
همه جا بوي بدش ميآمد / شوره از ريش و سرش ميآمد
گفته دكتر برايش ممنوع / كرده حمام و بوي مطبوع
خمره اي چرك و سيه شلوارش / چيپ و خاله زنكي گفتارش
بجز از چركي و بوگندوييش / خيره سر بود و بر راي خويش
پيله بر پير و جوان و زن و مرد / سر هر كوي و برزن ميكرد
آنچه ميخواست فقط تمكين بود / گرچه از حيث شرف مسكين بود
اين همه رفت ز احوالاتش / بشنو از رقص و ادا اطوارش
دست در حلقه, زلفش ميكرد / غنچه لبهاي زمختش ميكرد
عشوه هاي خركي ول ميداد / با دوكش قرهاي خوشگل ميداد
هركجا مجلس پاكوبي بود / گل پسر لعبت مطلوبي بود
گر شد انبر نسارا گردو / كم شود بوي علي بوگندو
پيرتاک 27/7/2006 ٬ شهر فرشتگان