گويا
BBC
*******
Comments**********
****
|
بازم رفتيم منبر
آقا اين دولت جمهوري اسلامي خيلي باحاله، مي گي چرا؟ مي گم، بابا مي گم، اِاِاِاٍِ. عرض شود كه به قول اون غريبه، آزادترين انتخابات دنيا رو داره، مي گي نه، توضيح مي دم تا از گمراهي در بياي. هركي كه دلش مي خواد مي ره كانديدا مي شه، جداي از ايني كه مناسب اون شغل هست يا نه. بعدش، اينا هركي رو كه دلشون مي خواد تا’ييد مي كنن فارغ از اينكه يارو صلاحيت داره يا نه. مرحله’ مهمش مرحله’ را’ي گيريه، هركي كه دلش مي خواد مي ره و به هركي كه دلش مي خواد را’ي مي ده، بدون توجه به اينكه اصلاً طرف كانديدا شده يا نه. در قدم بعدي اتفاق جالبتري مي افته، اونايي كه را’يا رو مي خونن، اسم اوني رو كه دلشون مي خواد تو برگه’ را’ي مي بينن، جداي از ايني كه را’ي به اسم اون بابا هست يا نه. و در مرحله’ نهايي، تازه باحالي دولت جمهوري خودشو به رخ مي كشه، حضرات اون اسمايي رو كه دلشون مي خواد با هر عددي كه بازم دلشون راضي بشه به عنوان منتخبين اعلام مي كنن. البته بعضي وقتا مسائلي پيش مي آد كه بازم به درجه’ آزادي سيستم اضافه مي كنه، يعني يكي از همونايي كه در نهايت آزادي رتبه’ 36ام رو كسب فرموده، مي پره مي شه 20ام يا يكي كه رتبه’ سوم بوده كلاً از صحنه مناخبات خارج مي شه. حالا همه موافقين كه آزادترين و دلبخواهي ترين انتخابات دنيا توسط همين دولت ماماني اسلامي بر گزار مي شه؟
حالا دري به تخته اي خورده و يسري آدم كه قبلاً همه’ اون مراحل رو چندين بار با موفقيت طي كردن و به قول معروف سرٍ خرٍ كولي بيتاري ياد گرفتن، دوباره كانديدا شدن. همون بخش باحالي كه چشم و چراغ ملتن و نمي ذارن مردم عمي و عوام در چاه گمراهي گرفتار بشن تشخيص دادن كه اينا ديگه به درد نمي خورن، چون بعد از چهل سال در طويله موندن بيشتر از يه خر مطلب آموختن و ديگه به اين كار نمي آن و بايد مث بقيه’ آدمايي كه فهمشون از يه مرغ خانگي بيشتره برن و غاز بچرونن.
چي بگم والا، مقام عظمي دوباره پرهيزشونو شكستن و در كمال بي طرفي شكر ميل فرمودن "كه نمي شه هر وقت قانون به نفع شما نيست قبولش نكنين، اٍ، بچه’ بد". در همن جمله’ ظريف ايشون شوراي محترم نگهبان رو معادل قانون فرض كردن، كه البته هيچ شائبه’ جانبداري هم خداي نكرده براي كسي پيش نمي آد.
حالا فكر كردين باحالي اين جمهوري به همينجا ختم مي شه؟ بابا سر بزرگش تازه زير لاحافه. حوصله بفرمائين، اونم عرض مي كنم خدمتتون.
يه موجودي هست به نام دكتر حسن روحاني، كه البته ايشون نه دكترن و نه اسمشون حسنه و نه فاميلشون روحاني، ولي سيماشون يه جوراييه كه من نمي خوام چيزي راجع بهش بگم كه غيبت شده باشه خداي نكرده، ما چيكار بچگي خلايق داريم. بگذريم، ايشون يكتنه همه كار مي فرمانيد، حتي مي تونن همزمان با چنتا دولتمرد خارجي هم صحبت كنن، حتي اگه نخوان چوب حراج به ملك آبا و اجداديشون، كه البته 60 ميليون اشغالگر ريختن توش، بزنن. از كرامات شيخ ما اين است كه شيره را خورد و گفت شيرين است، اما فقط براي ايشون و ارباب عزيزشون. اون دولت و مجلسي كه با اون تفاسير عرض شده انتخاب شدن، هيچ گهي نيستن و اين موجود زيبا، يك تنه از مواضع استراتژيك و سوق الجيشي حضرت آقا محافظت مي كنن، مبادا يبار لُنگ كنار بره و همه بفهمن كه آقا اصلاً موضع استراتژيك ندارن، هرچند كه سوق الجيشي هم باشه. حضرت دكتر هم متخصص مذاكرات (اين مذاكره همونيه كه باب مفاعله هست از ذَكَر كه قاعدتاً مختص رجل سياسيه و بانوان را در آن كاري نيست- مترجم) اتمي هستن و هم بلدن يه رابطه رو چطور بايد گشود يا چطور بايد بست، اصلاً اينا از تبعات مذاكره هستن.
اين حقير سراپا تقصير هرچه متون قانوني و غير قانوني دولت جمهوري رو تورق كردم اختياري براي دبير شوراي امنيت ملي نديدم كه بشه باهاش هر گهي كه ايشون مي خورن رو خورد. حالا هي برين بزنين تو سر خودتون و خودتونو جر بدين و صلاحيت كسب كنين تا نماينده بشين يا اصلاً رئيس جمهور بشين، آخرش اين دبير امنيت مليه كه تصميم مي گيرن نه شما.
يه عرض ديگه هم بود، امروز كه ديگه ما پاك انداختيم تو خاكي بذار يه شعر ناب رو هم براتون بنويسم كه حال كنين، البته شاعرش رو نمي شناسم ولي همينقدر بگم كه طرف اينكاره بوده:
خواب ديدم مردم ايران چنان كوشيده اند ... كز جهان بنيان جور و ظلم را برچيده اند
مظهر بيدادي و اعوان و انصارش تمام ... زانتقام سهمگين، در خاك و خون غلطيده اند
ناگهان افتاد راه من به گورستان شهر ... ديدم آنجا آنچه دار عبرتش ناميده اند
شاه يكسو و خميني سوي ديگر در سكوت ... فارغ از بود و نبود و بيش و كم خوابيده اند
قبر شاهنشاه را ديدم چنان صحراي لوط ... روي آن قشر ضخيمي از نمك ماليده اند
ليك بر قبر خميني و همه اطراف آن ... لاله و ريحان وگل از هر رقم روئيده اند
در عجب گشتم چه سان اين خلق بعد از سالها ... باز هم مسحور اين شيخ دغل گرديده اند
با تعجب جانب دربان گورستان شدم ... تا ببينم اين دغلكاران چه انديشيده اند
گفتمش از چيست قبر شاه اينسان شوره زار؟ ... گفت از بس خلق اينجا اشك غم باريده اند
گفتمش قبر خميني از چه پر گل گشته؟ گفت: ... بسكه پر كود است و مردم در كنارش ريده اند
هنر شنيدن
شنيدن هنريست كه در سايه’ مطالعه و تمرين مداوم بدست مي آيد. هرچند تفاوت اصلي بشر با ديگر حيوانات قدرت تكلم اوست ولي توانايي بيان كلمات شرط كافي گفتمان (ديالوگ) نيست. اساس گفتمان بر شنيدن استوار است و تا انسان مهارتِ ظريفِ شنيدن را كسب نكند، بهره’ كافي از تفاوت بنيادينش با ساير حيوانات نبرده است. شنيدن داراي مراتب مختلفي است كه بعضي از آنها بدين قرارند:
1- شنونده محو سيما و ظاهر يا حضور گوينده است و تنها آهنگ كلمات را بصورت يك قطعه موسيقيايي روح نواز مي شنود و غرق در فضايي است كه در آن كلمات معاني خاصي را با خود حمل نمي كنند. اين گونه ارتباط كلامي حكم گفتگو ندارد و تنها محملي است براي يك ارتباط عاطفي. شنونده پيام هايي را كه خود مي خواهد از بيانات گوينده مي گيرد و اغلب بين اين پيام ها و گفته هاي گوينده هيچ سنخيتي وجود ندارد. فرضاً گوينده مي گويد " من اصلاً حوصله’ تو رو ندارم" و شنونده مي شنود " فدات شم تو هم يه چيزي بگو".
2- شنونده كلمات را مي شنود و حواس خود را معطوف به معاني كلمات مي كند و بدون هيچ پيش داوري منتظر پايان كلام و اتمام معني وي شود. هدف از اين گونه گفتمان مفاهمه يا آگاهي از نظر و انديشه’ طرف مقابل است. هيچ پيش شرطي مبني بر قانع شدن يك طرف يا عقب نشيني طرف ديگر وضع نمي شود. كلمات همانگونه كه ادا مي شوند تفسير شده و معاني خودساخته بدان ها تحميل نمي گردد. گفتمان, ارتباطي است خاص آدميان.
3- شنونده با گوينده مشغول بحث (مجادله يا آرگيومنت) است. بحث و جدل مرسوم در حوزه هاي علميه اغلب از اين دست مي باشند. اينگونه بحث تفاوت ماهوي با گفتمان دارد. هردو طرف قصد محكوم كردن يكديگر را دارند و هدف از گفتگو قانع شدن يك طرف توسط طرف ديگر است. شنونده تنها بعضي كلمات گوينده را مي شنود و همزمان مشغول آماده كردن جواب يا طرح سئوال بعديست. جدل، مبارزه اي است كه در آن بجاي مشت از سلاح كلام استفاده مي شود. دانش آموختگان اين مكتب همچون شاگردان يك باشگاه كاراته همواره آماده’ مبارزه اند و تنها به بيرون راندن حريف از صحنه فكر مي كنند. بعضي از استادان اين فن همچون مبارزين فول كنتاكت از هر وسيله اي جهت مغلوب كردن حريف استفاده مي كنند. حركات دست و اشارات چشم به وفور استفاده مي شوند و كلمات سمبوليك با آهنگ هاي مخصوص از سلاح هاي رايج اين گروه مي باشند. گاهي اين شيوه به كوفتمان نيز منجر مي شود.
4- شنونده تنها صداي گوينده را مي شنود و توجهي به معاني ندارد. با سكوت گوينده متناسب با آخرين آوايي كه شنيده سر خود را به سمت پايين به نشانه’ تا’ييد يا بالا به نشانه’ تكذيب حركت مي دهد. او حتي گاهي اصوات نا مفهومي نيز توليد مي كند و بي صبرانه منتظر پايان جملات گوينده است. بيشتر گفتگوهاي خانگي از اين دست هستند.
5- شنونده گوش هاي خود را مي گيرد تا صداي گوينده را نشنود. اينگونه تك خواني (مونولوگ) نيز هيچ گونه اطلاعاتي بين طرفين رد و بدل نمي كند. ارتباط كلامي بدهكار و طلبكار در اين دسته قرار مي گيرد.
6- شنونده صداي گوينده را مي شنود ولي خود را به كري مي زند و تمام تلاشش اين است كه هيچ پيامي از سوي گوينده دريافت نكند. نمونه’ بارز اين گونه شنونده، حاكمان يك حكومت تماميت خواه هستند. حكومت شوندگان از هر وسيله در دسترس يا غير قابل دسترسي استفاده مي كنند تا پيام خود را با زحمت و هزينه’ فراوان به گوش شاه برسانند و بگويند كه وزير در خطر است ولي شاه در همان زمان در حال جلو راندن سربازان و باز كردن بازي است. وزير از صحنه خارج مي شود و بازي به اتمام مي رسد.
مسلماً اينها مجموعه’ كاملي از انواع گفتگو نيستند ولي نشان مي دهند تنها در موارد خيلي كمي بشر از گفتمان خاص خود استفاده مي كند و بيشتر همان تنازع بقاي جاري در جنگل را به شيوه’ مدرنتر و هوشمندانه تر اجرا مي كند.
|
|